burdensome

/ˈbɜːrdənsəm//ˈbɜːdnsəm/

معنی: شاق، غم انگیز، سنگین، گرانبار، ناگوار
معانی دیگر: پربار، کمرشکن، پرمسئولیت، مزاحم، خسته کننده، نگران کننده، خطیر، ظالمانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: burdensomely (adv.), burdensomeness (n.)
• : تعریف: difficult to bear; trying.
متضاد: light
مشابه: cumbersome, onerous, troublesome, trying

- Her boss placed burdensome demands on her.
[ترجمه گوگل] رئیس او خواسته های سنگینی از او داشت
[ترجمه ترگمان] رئیسش تقاضاهای سنگینی را بر او تحمیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a burdensome person
آدم مزاحم

2. a burdensome task
کار شاق

3. These charges are particularly burdensome for poor parents.
[ترجمه گوگل]این هزینه ها به ویژه برای والدین فقیر سنگین است
[ترجمه ترگمان]این اتهامات برای والدین فقیر بسیار دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The new regulations will be burdensome for small businesses.
[ترجمه گوگل]مقررات جدید برای مشاغل کوچک سنگین خواهد بود
[ترجمه ترگمان]مقررات جدید برای تجارت های کوچک دشوار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I am sorry your life is so burdensome, I only wish I could help in some way.
[ترجمه Kio] متاسم که زندگیت انقدر سخته، فقط ای کاش میتونستم هرطور شده بهت کمک کنم
|
[ترجمه گوگل]متاسفم که زندگی شما اینقدر سنگین است، فقط ای کاش می توانستم به نوعی کمک کنم
[ترجمه ترگمان]متاسفم که زندگی تو این قدر سنگین است، فقط ای کاش می توانستم به طریقی به او کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Oh, the service here is less burdensome than girls expect.
[ترجمه گوگل]اوه، خدمات در اینجا کمتر از انتظار دختران است
[ترجمه ترگمان]اوه، سرویس اینجا کم تر از چیزیه که دخترا انتظار دارن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Many of the burdensome covenants inserted in the former kind of lease will be wholly inappropriate to the latter.
[ترجمه گوگل]بسیاری از میثاق های سنگینی که در نوع اولی اجاره نامه گنجانده شده اند، برای دومی کاملاً نامناسب خواهند بود
[ترجمه ترگمان]ثروت هنگفتی که در جیب داشت در این قرارداد اخیر به طور کامل نامناسب و نامناسب خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Burdensome as royal taxation was during the war, the clergy were mercifully free of papal taxation except on two occasions.
[ترجمه گوگل]به همان اندازه که مالیات سلطنتی در طول جنگ سنگین بود، روحانیون به جز در دو مورد، با رحمت از مالیات پاپ عاری بودند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مالیات سلطنتی در جریان جنگ بود، روحانیان با رحم و شفقت از مالیات پاپ معاف بودند، مگر در دو مورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Should EU regulation get burdensome, there is always the chance of opt - outs.
[ترجمه گوگل]اگر مقررات اتحادیه اروپا سنگین شود، همیشه امکان انصراف وجود دارد
[ترجمه ترگمان]اگر مقررات اتحادیه اروپا سخت باشد، همیشه شانس انتخاب شدن وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's really burdensome to have many children.
[ترجمه گوگل]داشتن فرزند زیاد واقعاً سخت است
[ترجمه ترگمان]این کار برای بسیاری از کودکان دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Chronic diseases are becoming deadlier and more burdensome to the poor.
[ترجمه گوگل]بیماری های مزمن برای فقرا کشنده تر و سنگین تر می شوند
[ترجمه ترگمان]بیماری های مزمن در حال تبدیل شدن به بیماری های مزمن نسبت به فقرا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Bush signed on July 2 1990, can be burdensome, costly and an overextension of the government's authority over the private sector, others say it could be stronger.
[ترجمه گوگل]بوش که در 2 ژوئیه 1990 امضا کرد، می تواند سنگین، پرهزینه و افزایش بیش از حد اختیارات دولت بر بخش خصوصی باشد، دیگران می گویند که می تواند قوی تر باشد
[ترجمه ترگمان]بوش که در ۲ جولای ۱۹۹۰ به امضا رسید، می تواند سنگین، پرهزینه و an از اختیارات دولت در بخش خصوصی باشد و برخی دیگر می گویند که این کار می تواند قوی تر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He advanced the thesis that too much choice was burdensome to people.
[ترجمه گوگل]او این تز را مطرح کرد که انتخاب بیش از حد برای مردم سنگین است
[ترجمه ترگمان]او این رساله را پیش برد که انتخاب زیادی برای مردم دشوار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The Commission thinks this would would present businessmen with new paperwork perhaps more burdensome than border checks themselves.
[ترجمه گوگل]کمیسیون فکر می‌کند که این امر باعث می‌شود تا بازرگانان با کاغذبازی‌های جدیدی مواجه شوند که شاید از خود بازرسی‌های مرزی سنگین‌تر باشد
[ترجمه ترگمان]کمیسیون فکر می کند که این کار تجار را با کاره ای جدید و شاید بیش از حد کنترل مرزها ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شاق (صفت)
astringent, burdensome, onerous, severe, stark, tall

غم انگیز (صفت)
burdensome, baleful, tragic, somber, sombre, lugubrious, heart-rending

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

گرانبار (صفت)
burdensome

ناگوار (صفت)
disagreeable, harsh, horrific, unsavory, burdensome, horrible, unpleasant, unwholesome, insalubrious, lenten

انگلیسی به انگلیسی

• laborious; tiring; weighty
something that is burdensome is worrying or tiring; a formal word.

پیشنهاد کاربران

hard to bear
troublesome
طاقت فرسا ، کمر شکن ، چالش برانگیز
burdensome
طاقت فرسا
سربار
مشکل ساز
پرزحمت
سنیگین
غم انگیز
دردسر ساز

بپرس